نرگسِ مَست

{ قصه ی تو قصه ی باده، تو اگه نوَزی مُردی... }

.3.

می گه وقتی بچه بوده فک می کرده بچه سر راهیه.

مامانش 6 تا بچه داشته اما همش اونو می زده و عصبانیتشو سر اون خالی می کرده؛ مامانش دو تا دختر داشته اما فقط یه عروسک برا دختر کوچیکه خریده. اونم دلش عروسک می خواسته.

یه روز که عروسک خواهرشو برمی داره تا بازی کنه مامانش می بینه و دعواش می کنه، حتی می زندش.

45 سالشه اما هنوز با حسرت و غم از اون موقع ها می گه؛

هنوزم حسرتِ عروسک تو دلش مونده...

 

کاش هیچوقت بین بچه هاتون فرق نذارین.

اونا هیچ وقت دوباره بچه نمی شن.

اونا هیچوقت نمی تونن مثل وقتی که بچه ان همه ی آرزوشون داشتنِ یه عروسکِ ساده باشه...

۵ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نرگسم؛
تمام.
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان