همه به نوعی تمایل دارن عزیزای مردشونو خواب ببین و باهاشون حرف بزنن! یا فکر کنن روحش هست و بالاخره ازش خبر بگیرن و... . به طور کل امید دارن به شیوهای با دنیای اونور ارتباط برقرار کنن یا حداقل یه پیامی دریافت کنن.
میشه گفت این بزرگترین راز خلقته. اینکه بعد از مرگ دقیقا چه دنیایی وجود داره و قراره چه اتفاقی بیوفته. شاید یه سری چیزا راجع بهش شنیده باشیم ولی در نهایت انگار آدم تا خودش تجربه نکنه متوجه چیزی نمیشه و نمیتونه به گفته ها و شنیده ها اعتماد کنه و یا اصلا بر اساس همون شنیدهها هم نمیتونه به طور دقیق بعدشو متصور بشه. به هرحال چیزی که تجربه نکرده باشی ازش تصویری نخواهی داشت و تصورشم طبیعتا گنگه.
شاید کلمه ی مرگ در لغظ سنگین و شوم و وحشتناک به نظر بیاد ولی احتمالا چون هیچ تصور واضحی ازش نداریم اینطور به نظر میرسه.
من اما وقتی اسم مرگ میاد همیشه یاد فیلمایی میوفتم که یه سری آدم یه جا گیر افتادن (که مثلا دنیاس) و یه سری بلا ها سرشون میاد که باید دنبال راه خروج باشن یا یه سری معماها رو حل کنن برای رهایی یا آزادی. تهشم از اون مکان خارج میشن وارد یه مرحله ی دیگه میشن (که مثلا اون یکی دنیاس) و آب سرد خالی میشه روشون.
یه دوستی دارم که مدام به خودکشی فکر میکنه فقط برای این که بفهمه بعدش چی میشه. افسردگی هم نداره! و اون منو تو این افکار انداخته =))
واقعا اونور چطوریه؟