سه شنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۹
خیلی نصف شبا،
فکر میکنم به آرزوهایی که داشتم و دیگه ندارم
فکر میکنم به همه ی کارایی که میخواستم بکنم و نکردم
و افسوس میخورم
برای چیزی که میخواستم بشم و نشدم
برای چیزایی که باید میبود و نیست
برای همه روزایی که بیهوده رفت بدون علاقه به زندگی
بعد میخوابم
و صبح دوباره شروع میکنم
میخندم
میگذرم
میجنگم
زندگی میکنم
با همه ی نداشته ها و داشته ها
مثل همه ی آدمای دیگه
همه ی ما عین همیم...