نرگسِ مَست

{ قصه ی تو قصه ی باده، تو اگه نوَزی مُردی... }

.20.

.قابِ دلخواه من.

 

 

خونه ی ما خونه ی ما نیست!

در واقع ما خونه نداریم و با پدر بزرگ مادربزرگم زندگی می‌کنیم. تو یه اتاق کوچیک که هر طرفشو نگاه کنی اسباب و اثاثیه از سرو روش ریخته. اونقد همه چی توهمه که خیلی وقتا خیلی از وسایلم گم می‌شن و یا حتی یه سری چیزا رو دیگه یادم نمیاد که داشتمشون! 

من منطقه ی امنِ خاصی توی این خونه ندارم. فقط وقتایی که کلافه می‌شم میام می‌شینم این‌جا توی ایون (که ما بهش می‌گیم سکو) و به این منظره نگاه می‌کنم.

خروس و مرغ و جوجه هاش، گاهی اردکا و جدیداً هم ۵ تا بچه گربه که هفته ی پیش دنیا اومدن توی حیاط پرسه می‌زنن. صدای باد وقتی می‌پیچه لابه لای شاخ و برگا و تکونشون می‌ده با صدای جیک جیک جوجه ها مخلوط می‌شه. گاهیم نَم نَمَک بارون می‌زنه و بوی خاک بلند می‌شه.

البته که خیلی وقتا هم این سکو پُره از آشنا و فامیل و فقط گاهی می‌شه این‌قدر خالی و ساکت ازش لذت برد.

 

+ به دعوت از هلما

+ خیلی دیر دیدم و دیر نوشتم. نمی‌دونم کیا می‌خوننم؛ در هرصورت اگه خوندی توهم بنویس.

۸ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نرگسم؛
تمام.
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان