نرگسِ مَست

{ قصه ی تو قصه ی باده، تو اگه نوَزی مُردی... }

هیجده

در را که باز کردم همه چی عوض شد!

سه عدد خُل با یک کیک و شمع هیجده..

فراموشم می شود که همین چند دقیقه پیش غصه ی هیفده بودن عدد شمع را می خوردم. فراموشم می شود که داشت گند می خورد به همه چیز.. لبخند سر می خورد روی لبم:)

ژولیده و کیک به دست مجبور می شوم آرزو کنم و شمع هیجده را فوت.

۱۳ نظر ۶ موافق ۰ مخالف
نرگسم؛
تمام.
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان