نرگسِ مَست

{ قصه ی تو قصه ی باده، تو اگه نوَزی مُردی... }

تمام این مدت

یاد اون جوکه میوفتم که می‌گفت تمام اعضای بدنم دوست دارن که من برم باشگاه جز باسن گشادم... الان این داستان منه.

 

خیلی خیلی اتفاقای عجیبی افتاد این مدت برام. بلاخره تونستم یادگیری رو یه مدت خوبی ادامه بدم! دارم یه کورس SEO رو از کورسرا پیگیری می‌کنم. البته یه چند روزی هست که سراغش نرفتم ولی خب گوشه ذهنم هست که تا چند روز آینده دوباره ادامه بدمش. به جز اون یه آدم خوبی که توی تیم سئوی شرکت دیواره و واقعا دمش گرمممممم، شروع کرده به برگزاری دوره جامع سئو به صورت رایگان! و هر چند وقت، ویدیوهاشو توی یوتیوب آپلود می‌کنه. من این ویدئوهارو هم دنبال می‌کنم.

دیگه این‌که برای پابند کردن خودم به یه عادت یا رفتار هرروزه یه گروه تلگرامی کتابخوانی زدم!  توش هر بار یک کتاب انتخاب می‌کنیم و شبی ده صفحه ازش می‌خونیم تا تموم‌شه.. البته که قسمت هیجان انگیزش صحبت کردن راجع به اون کتاب توی گروهه!

سه تا کار فریلنس هم پیدا کردم که توی این مدت حسابی منو مشغول کردن! کار من نوشتن محتواست بر اساس اصول سئو. من واقعا قبل از شروع کار فریلنس فک نمی‌کردم بتونم روزانه ۱۵۰۰ کلمه بنویسم! این تجربه هم باعث شد تمرین نوشتن بکنم، هم سرعتم توی نوشتن و البته تایپ بیشتر شد و هم به قول کتاب خرده عادت‌ها این روزها دارم به شخصیت نویسنده‌ام رای می‌دم.

 

اما؛ از دیروز همه چیز فرق کرد! اتفاقای جالب‌تری افتاده ( که خودم احساس می‌کنم فقط تو زندگی من جالبن =)) ). احتمالا فردا پس فردا در موردشون می‌نویسم.

 

۱ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

بی‌ارادگی از همین اول!

واقعا خودمو درک نمی‌کنم! به خودم می‌گم خب دختر حداقل می‌ذاشتی یه دو روز بگذره بعد هیچ غلطی نمی‌کردی!! اصلا گند بزنن به شخصیتم!

کلا این سه روزی که گذشت حدودا ۳ ساعت رو یادگیری تمرکز کردم! درحالی که باید مثلا ۶ ساعت می‌بود. کتاب هم هیچی نخوندم!

خب پس یه رویه دیگه رو باید در پیش بگیرم، این‌طوری نمی‌شه. فردا می‌زنم بیرون از خونه و یه جایی غیر از خونه این کارا رو می‌کنم ببینم چی می‌شه. بدبختی این‌جاست که ماه رمضونه و هیچ کافه‌ای هم باز نیست آدم بره بشینه توش. بعد حالا من چقد خرم... از همین الان دارم فکر می‌کنم اگه من برم بیرون و چند ساعت خونه نباشم، اون وقت کارای خونه چی می‌شه؟ علی چی‌؟ قراره تنها بمونه؟ گناه داره خب :(

 

 

تقریبا دو ماه از کار فول تایمی که داشتم در اومدم. تقریبا اوایل بهمن ماه بود که به مدیر مجموعه گفتم که تا آخر بهمن می‌مونم و بعدش می‌رم. قراردادم تا آخر اسفند ماه بود ولی جدا انقد محیط اعصاب خوردکنی بود که نمی‌تونستم یک ماه دیگه تحمل کنم. از بخت بد روزگار دقیقا یک هفته بعد از این که برگه استعفامو تحویل دادم مدیرمون گفت که ما فقط تا آخر بهمن هستیم و بعد از اون شرکت منحل می‌شه! از فردا هر کسی که کار مهمی نداره نیاد سر کار. بقیه همکارام بخاطر این که تا آخر اسفند قرارداد داشتن تا آخرین روز اسفند حقوق گرفتن در حالی که بعضی‌ها از فردای اون روز نیومدن سرکار. من چون استعفا داده بودم هم تا آخر بهمن رفتم سر کار هم حقوق اسفند رو دیگه دریافت نکردم و بدشانسی محض یعنی این.

توی این دو ماه هم که می‌گذره هیچ غلط خاصی نکردم. یه وقتایی فکر می‌کنم اگه علی نبود من چیکار می‌کردم؟ بازم می‌تونستم دو فاکینگ ماه رو بخورم و بخوابم و عین خیالم نباشه؟ چون واقعا الان اونه که رسما زندگیمونو با تمام خرجاش و وام‌هایی که داریم داره به دوش می‌کشه. من هیچ‌وقت با وجود علی احساس کمبود یا فشار نکردم ولی می‌دونم اون تا چه حد هرباری که نزدیک قسط می‌شد یا وقتی به تمدید خونه سرسال رسیدیم، فشار زیادی رو تحمل کرده.

این روزا دارم تمام سعیمو می‌کنم که بتونم کار فریلنس گیر بیارم. عذاب وجدان این که همه هزینه‌ها روی دوش علیه واقعا داره خفه‌م می‌کنه.

گزارش مزخرف امشب هم تموم شد. خب احتمالا دو روز دیگه هم میام می‌گم هیچ غلطی نکردم باز! از همین الان امیدوارم دو روز دیگه این‌طوری نباشه.

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

نقطه صفر

الان دوباره رسیدم به نقطه‌ای که باید شروع کنم. باید این شروع با قبل خیلی متفاوت‌تر باشه. این دفعه دیگه باید نتیجه بده. این دفعه باید به سرانجام برسه. من خودم می‌دونم چقد آدم گوهیم توی استمرار و اراده. همیشه وقتی احساس می‌کنم یک چیزی بیش از یک هفته طول می‌کشه برای همیشه ولش می‌کنم. ولی واقعیت اینه که اگه می‌خوای از بقیه خفن‌تر بشی پس باید بیشتر از بقیه تلاش کنی!

همیشه وقتی به خودم گفتم این دفعه دیگه با قبلیا فرق داره، اما بازم هر دفعه همون آش و همون کاسه شد. اما این بار می‌خوام یک کار جدید بکنم بلکه بتونم به خود لعنتیم متعهد بمونم.

من می‌خوام به مدت سه ماه روزی حداقل دو ساعت اختصاص بدم به یادگیری سئو، روزی ۲۰ صفحه هم کتاب بخونم (چه بهتر اگر در جهت یادگیری باشه). هر دو روز میام اینجا و نتایج کارهایی که کردم رو می‌نویسم. اگه روزی دست بکشم از تعهدی که به خودم دارم توی این سه ماه نه تنها به هرکی که این‌جا رو می‌خونه نشون دادم که چه آدم افتضاحیم بلکه به خودمم می‌فهمونم که چقد آدم بی‌اراده‌ایم و هیچ‌وقت نمی‌تونم به اهدافی که تو زندگیم دنبال می‌کنم برسم!

 

۲ نظر ۴ موافق ۰ مخالف
نرگسم؛
تمام.
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان