و بالاخره از دنیای واقعی پناه میارم به بلاگِ عزیزم.
۲. کُلی ساله ننوشتم و حقیقتا دستو دلم نمیره دیگه به نوشتن؛ دوست دارم بنویسما ولی تا دستم به قلم میره به خودم میگم اه خاک تو سرت باز که خُزَعبل نوشتی -_- این میشه که پشیمون میشم.. حالا اینارو ولش. تو پرانتز: همین اول بگم اصلا دوست دارم از شماره دو شروع کنم به کسیم مربوط نیست-_-
۲/۲۵. قرض (غرض؟ قرز؟ غرز؟ قرذ؟ غرذ؟) از کام بکمون اینه که ما اول مجازطوری بودیم؛ اون اوایل خوب بودا ولی هی میگفتن معتاد شدی ول کن این لامصبارو، هی گوشی هی کامپیوتر.. بیست چهاری سرت تو همیناس. معتادی، فلانی.. آقا ما در نهایت وارد دنیای واقعیمون شدیم گوشیو سیستمو هم بوسیدیم گذاشتیم کنار اولاش خیلی خوب بودا ولی هئی.. روی خوش ندیدیم دیگه D: تهشم که چشم چرخوندیم دیدیم بابا اهل دل همه همین تو مجاز چپیدن گفتیم مام کام بک بزنیم همین جا.
۲/۵۰. هوممم واسه این ک این پست بی مزه نشه یدونه عکس میذارم از کلاس امروز صبح D: کلاسِ چهار ساعته ی طراحی سنتی.. توی پرانتز: وی از جملهی ای تُف تو کلاسای صُبح عبور میکند -_-
تو پرانتز: عکسه خوب نشده آی نو آی نو -_-
۲/۷۵. دقیقا بعد از گذاشتن این پُست میخوام کتاب "راهنمای مُردن با گیاهانِ دارویی" رو شروع کنم؛ اسمش که خیلی جذابه امیدوارم خودشم جذاب باشه *_*. اگه خوندین راجع بهش بگین برام^_^
تو پرانتز: از هرگونه اسپویل بپرهیزید نقطه
تهش: ارادت و اینا =))